۱۳۸۷ آبان ۲۸, سه‌شنبه

مشد امیر

امیر اولین مسافرتش رو این هفته رفت: چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه؛ مشهد
البته فقط یه بار تونست بره حرم:
From 1387-08-22_24 Mashad

ولی به هر حال اولین سفر بود و کلی هیجان داشت. تازه دینا هم بود و امیر به هم صحبت داشت:
From 1387-08-22_24 Mashad

22 تا 24 آبان 1387، مشهد:
[altpwa user=majed.taheri album=13870822_24Mashad]

۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

بعد از واکسن!

بعد از چند روز که به خاطر واکسن امیر سر حال نبود و برای همین هم مهمونی نرفته بود، امروز و دیروز و پریروز هم کلی مهمون داشته، هم رفته مهمونی و کلی هم عکسهای خوشگل گرفته :) :

عمو غلامرضا اومده دیدن امیر و کلی عکس با هم گرفتن:








From 1387-08-16

دیشب هم چند تا عکس قشنگ روی مبل عمو صالح اینا انداخته:








From 1387-08-16

راستی، امشب امیر و مامان و بابا فصل 2 سریال Prison Break رو تموم کردند؛ آخه امیر هم خیلی سریال خارجی دوست داره ؛)
 عکسها:

پنجشنبه، 16 آبان 1387
[altpwa user=majed.taheri album= 13870816]

جمعه، 17 آبان 1387

[altpwa user=majed.taheri album=13870817]

۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه

واکسن

امیر یکشنبه این هفته واکسن دو ماهگی زده و به همین خاطر چند روز بی حال بوده :(

اما فعلا بعد از 1-2 روز تب، کم کم حالش خوب شده و سر حال آمده :)

 

4 آبان 1387:

[altpwa user=majed.taheri album=13870804]

 

5 آبان 1387:

[altpwa user=majed.taheri album=13870805]

 

8 آبان 1387:

[altpwa user=majed.taheri album=13870808]

 

9 آبان 1387:

[altpwa user=majed.taheri album=13870809]

 

10 آبان 1387:

[altpwa user=majed.taheri album=13870810]

 

11 آبان 1387:

[altpwa user=majed.taheri album=13870811]

 

 

 

 

 

12 آبان 1387:

[altpwa user=majed.taheri album=13870812]

۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه

نون بربری

چون امیر معمولا شب ها بیداره، دیروز تصمیم گرفت برای مامان بزرگا و بابابزرگا نون بربری داغ بگیره. برای همین هم دیروز صبح، صبحانه رو با نونی که امیر آقا ساعت 5 صبح، به اتفاق بابایی و مامانی از تنور اول نونوایی گرفته بود خوردیم (قابل توجه بابا جهان که می گفت بگین امیر صبحها که نون میگیره 2 تا هم برای ما بگیره ;) )

قرار شده به پیشنهاد عمو صالح، امیر delivery نون داغ هم راه بندازه :D

27 مهر 1387:

30 مهر 1387:

2 آبان 1387:

3 آبان 1387:

4 آبان 1387:

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

بازیگوشی

این دل دردهای امیر باعث شده که شب زنده داری های سه نفره داشته باشیم. البته بعضی شبها هم میریم ماشین سواری و کلی توی خلوتی خیابونایی که همیشه شلوغیشون رو دیدیم، گشت می زنیم. راستی دیشبم بدون صف بنزین زدیم ;)
امیر کلی بازیگوش شده و وقتی یه کم باهاش بازی می کنیم، قیافه های بامزه ای می گیره:








From 1387-07-18









From 1387-07-18









From 1387-07-21









From 1387-07-22









From 1387-07-22









From 1387-07-26









From 1387-07-26









From 1387-07-26

راستی، عکسهای امیر توی پیکاسا، تقریبا به روزه؛ اگر اینجا هنوز چیزی ننوشته بودیم، عکسها رو می تونین اینجا ببینین.
21 مهر 1387:

22 مهر 1387:

26 مهر 1387:

۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه

چله

دیروز (پنجشنبه) روز چهلم تولد امیر بود. متخصصین اعتقاد دارند که بعد از چله یهو یه اتفاقات جدیدی میفته ;)

15 مهر 1387:

16 مهر 1387:

18 مهر 1387:

 19 مهر 1387:

۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه

دل درد :(

امیر چند روزه شبها دل درد شدید داره، و خلاصه بابا و مامان و امیر هر سه تایی ناراحتن :(

راستی امیر 2-3 روز پیش یه فیلم جدید بازی کرده(باید روی عکس کلیک کنین تا فیلم بیاد. نمیدونم این پیکاسا چطور video embedding نداره!):

 
From 1387-07-10

این هم عکسهای جدید:
11 مهر 1387:

12 مهر 1387:

13 مهر 1387:

۱۳۸۷ مهر ۱۱, پنجشنبه

جشن تولد یک ماهگی

دیشب امیر به مناسبت یک ماهگیش، مهمونی داده و مامان بزرگا و بابابزرگا و خاله ها و عمو و عمه آمدن دیدنش :) با کیک یک ماهگی هم چند تا عکس انداخته:








From 1387-07-09









From 1387-07-09

امشب هم دینا آمد دیدن امیر و همدیگر رو دیدن :)

7 مهر 1387:

9 مهر 1387:

10 مهر 1387:

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

دوست یواشکی

تا امروز، سایت امیر، از جاهای مختلفی دیده شده بود:



اما خوب بابا و مامان دوستای امیر رو که از جاهای مختلف میان دیدنش، میشناختن (و داخل پرانتز، به همه اونها، از ایران و خارج ایران سلام می کنند :) ). اما دوست جدید امیر که از آلمان آمده دیدنش رو ما که نمیشناسیم؛ فکر کنم امیر آقا یواشکی برای خودش دوستای جدید داره پیدا می کنه ;)

بین کارشناسان در این مورد هنوز اتفاق نظر وجود نداره، اما دیگه الان کسانیه که میگن امیر "بغلی" شده دارای اکثریت هستند :) البته بابا و مامانش فکر می کنن که امیر دلش می خواد جاهای جدید رو ببینه و به عبارت دیگه مسافرت توی خونه رو دوست داره ;)

راستی، پاهای امیر الان دیگه به اندازه ای قوی شده که دیگه می تونه روی پاهای خودش بایسته، البته فقط اندازه 2-3 ثاتیه :D

4 مهر 1387:

5 مهر 1387:

6 مهر 1387:

۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

شبهای احیا

امیر توی این چند شب اخیر، به مناسبت شب های احیا، شب زنده داری مفصلی کرده.
البته شب ها که چشمهاش باز بازه، کلی هم عکس گرفته :)
راستی، عمو صالح پیشنهاد داده که عکسها رو توی پیکاسا بذاریم. برای همین از این به بعد، همه عکسها رو در این آدرس میتونین ببینین. البته اینجا هم عکسها رو میذاریم:



۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

جمعه سوم

امروز امیر سومین جمعه رو گذرونده و البته برای دفعه اول با باباش، و البته کمک مامانش، رفته حمام :)

توی این چند روز هم کلی مهمونی رفته و مهمون آمده که امیر هم میزبانی کرده (البته هنوز توی خرید نون کمکی نکرده :D)

کم کم امیر داره یاد میگیره که با چشم هاش ببینه و اتفاقات و دیدنی های دور و برش رو دنبال بکنه. به همین خاطر دیگه مدام چشماش بازه و داره سیاحت میکنه. راستی، برای همین، از ماشین سواری هم خوشش میاد.

[gallery=17]

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

دو هفتگی

امروز امیر دو هفته رو تموم کرده و وارد هفته سوم شده.

توی چند روز گذشته یا مهمون داشته یا رفته مهمونی: پنجشنبه و جمعه کلی آمدن دیدن امیر و امیر هم توی اتاق نشسته و آدم های جدید رو نگاه کرده.

دیشب هم رفته تالار ارکیده برای افطار  :)

راستی امروز هم بند نافش افتداه و دیگه می تونه هی تند و تند بره حموم  :D

[gallery=16]

۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

اولین گشت و گذار

امیر یکشنبه رفته پیش دکتر. آقای دکتر هم معاینه اش کرد و خدا رو شکر همه چیز خوب بود :) برای رسیدن به مطب دکتر هم کلی خیابون ها رو دور زده و نگاه کرده. بالاخره این اولین مسافرتی بوده که بعد از رسیدن به خونه انجام داده دیگه :D

دوشنبه هم رفته پیش آقای انصاری و دعا و اذان و اقامه براش خوندن.

راستی از پریشب امیر داره از وقت آمریکا کم کم میاد به وقت ایران. به خاطر همین هم شبا خیلی خوب و آروم داره می خوابه، فقط هنوز یه کم ساعتش با مامان و باباش و مامان بزرگ ها اختلاف داره!

[gallery=14]

۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

روز هفتم - 16 شهریور 1387

امروز امیر بالاخره شناسنامه اش رو گرفت و جمع کثیری از دوستداران و علاقمندان رو از نگرانی رهایی داد :) آخه تا دیروز همه نگران این بودن که نکنه اسم امیر رو اجازه ندن. بالاخره امروز امیر آقا همه رو از نگرانی نجات داد و یک شناسنامه با کلاس سبز گرفت:



امیر جدیدا موقع خواب، برای اینکه ما حوصله مون سر نره، شکل و قیافه های بامزه در میاره. مثلا دستشو میذاره زیر سرش:



یا برای اینکه موقع خواب آفتاب توی چشمش نخوره، دو تا دستش رو محکم روی صورتش می گیره:



این هم عکس های امروز:

[gallery=13]

۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

روز ششم - 15 شهریور 1387

در اولین جمعه زندگی، امیر آقا که می دونست جمعه تعطیله و میشه دیشبش رو تا صبح بیدار موند، از فرصت استفاده کرد و مامان و بابا و مامان فاطی رو تا صبح بیدار نگه داشت! حالا هم از صبح کلی خوابیده و لابد میخواد نقشه دیشب رو امشب هم اجرا بکنه :(

راستی امروز امیر یه حموم حسابی هم رفت و کلی کیف کرد.

[gallery=12]

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

روز پنجم - 14 شهریور 1387

امروز امیر گواهی ولادتش رو گرفته و شنبه میخواد بره شناسنامه بگیره :)

گواهی ولادت

یه کمی هم چشماش قی کرده و مامانش نگران شده. لابد انقدر که زیر کولر خوابیده سرما خورده دیگه!

[gallery=11]

۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه

روز چهارم - 13 شهریور 1387

دیشب امیر آقا خیلی خوب خوابیده و کمتر سر و صدا کرده.

امروز هم رفته و آزمایش داده (آزمایش غربالگری) و به خاطر همین یه سوزن خورده و 7 تا قطره هم خون داده :(

کلی عکس هم امروز گرفته:

[gallery=10]

راستی، یه فیلم خیلی بامزه هم از امیر آقا موقعی که خوابیده گرفتیم که هنوز آماده نشده (باید از روی miniDV منتقل کنیم). آخه امیر آقا توی خواب، گاهی اوقات چشمک هم میزنه!

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

روز سوم - 12 شهریور 1387

امروز امیر غلت زدن رو یاد گرفته و حالا موقع خوابیدن باید مواظب باشیم که ممکنه به چپ و راست غلت بزنه :)

[gallery=9]

خاله زهرا هم امروز صبح رفته انگلیس و حتما هی تند تند دلش آب میشه چون امیر رو نمیبینه.

۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

پیش به سوی خانه

امیر و مامان آسیه، امروز از بیمارستان اومدن خونه. امیر آقا کلی از صبح سیاحت کرده و خورده و خوابیده.
یه دور کل خونه رو با باباش دور زده، و البته بعدش 2-3 ساعت تخت خوابیده.

راسنی امروز یک عضو بسیار مهم به نام دست رو کشف کرده و متوجه شده انگشتای دست رو میشه خورد؛ البته منظور همون مکیدنه :) از این اتفاق جذاب، باز هم مامان مرضی یک فیلم هیجان انگیز تهیه کرده:



این هم عکسهای امروز:

[Gallery=8]

روز اول

عکس های روز اول امیر رو اینجا ببینید:

[Gallery=7]


ناخن های امیر بلند بوده و در یک فرصت، از غفلت ما استفاده کرده و صورتش رو خط خطی کرده؛ البته نه خیلی زیاد، یه خط کوچولو :)

۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

دهم شهریور یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت

امروز ساعت 9:30 صبح 10 شهریور 1387، 29 شعبان 1429 و 31 آگوست 2008، امیر آقا با سلام و صلوات تشریف آوردن و چشم همه روشن شد :)



پ.ن. این فیلم بسیار هیجان آور با موبایل و توسط مامان بزرگ امیر آقا، مامان مرضی، ضبط و سپس با استفاده از بلوتوث، در اختیار علاقمندان قرار گرفته است ;)

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

سونوگرافی 21 مرداد

امیر توی سونوگرافی این دفعه یک فیلمی بازی کرده :)

این عکس دست و پا و ستون فقرات امیر آقا توی سونوگرافی این دفعه:

[Gallery=6]


این هم حرکت قلب:




و این هم آخر فیلم! امیر آقا دستشو گذاشته روی دهنش و بر نمی داره، خانوم دکتر هم یک تکون محکم می ده و بالاخره امیر دستشو بر می داره و صورتش معلوم میشه:

۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

سلام به همه!

این اولین نوشته وبلاگ امیره :)

قراره اینجا رو ما کم کم پر کنیم تا امیر آقا خودش دست به کیبورد بشه!

کنسرت شجریان

دیشب امیر آقا رفته کنسرت شجریان :)

کنسرت شجریان و گروه شهناز

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

لگوی سوغاتی

امروز بابا ماجد از آذربایجان یک بسته لگو برای امیر خان سوغاتی آورده:


Lego4972

۱۳۸۷ خرداد ۳, جمعه

سونوگرافی سوم

این عکس ها (که هیچی ازش معلوم نیست!) از فیلم سونوگرافی سوم (2 خرداد 1387) برداشته شده:

[Gallery=5]


این هم خود فیلم مربوطه: