۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

دوست یواشکی

تا امروز، سایت امیر، از جاهای مختلفی دیده شده بود:



اما خوب بابا و مامان دوستای امیر رو که از جاهای مختلف میان دیدنش، میشناختن (و داخل پرانتز، به همه اونها، از ایران و خارج ایران سلام می کنند :) ). اما دوست جدید امیر که از آلمان آمده دیدنش رو ما که نمیشناسیم؛ فکر کنم امیر آقا یواشکی برای خودش دوستای جدید داره پیدا می کنه ;)

بین کارشناسان در این مورد هنوز اتفاق نظر وجود نداره، اما دیگه الان کسانیه که میگن امیر "بغلی" شده دارای اکثریت هستند :) البته بابا و مامانش فکر می کنن که امیر دلش می خواد جاهای جدید رو ببینه و به عبارت دیگه مسافرت توی خونه رو دوست داره ;)

راستی، پاهای امیر الان دیگه به اندازه ای قوی شده که دیگه می تونه روی پاهای خودش بایسته، البته فقط اندازه 2-3 ثاتیه :D

4 مهر 1387:

5 مهر 1387:

6 مهر 1387:

۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه

شبهای احیا

امیر توی این چند شب اخیر، به مناسبت شب های احیا، شب زنده داری مفصلی کرده.
البته شب ها که چشمهاش باز بازه، کلی هم عکس گرفته :)
راستی، عمو صالح پیشنهاد داده که عکسها رو توی پیکاسا بذاریم. برای همین از این به بعد، همه عکسها رو در این آدرس میتونین ببینین. البته اینجا هم عکسها رو میذاریم:



۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

جمعه سوم

امروز امیر سومین جمعه رو گذرونده و البته برای دفعه اول با باباش، و البته کمک مامانش، رفته حمام :)

توی این چند روز هم کلی مهمونی رفته و مهمون آمده که امیر هم میزبانی کرده (البته هنوز توی خرید نون کمکی نکرده :D)

کم کم امیر داره یاد میگیره که با چشم هاش ببینه و اتفاقات و دیدنی های دور و برش رو دنبال بکنه. به همین خاطر دیگه مدام چشماش بازه و داره سیاحت میکنه. راستی، برای همین، از ماشین سواری هم خوشش میاد.

[gallery=17]

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

دو هفتگی

امروز امیر دو هفته رو تموم کرده و وارد هفته سوم شده.

توی چند روز گذشته یا مهمون داشته یا رفته مهمونی: پنجشنبه و جمعه کلی آمدن دیدن امیر و امیر هم توی اتاق نشسته و آدم های جدید رو نگاه کرده.

دیشب هم رفته تالار ارکیده برای افطار  :)

راستی امروز هم بند نافش افتداه و دیگه می تونه هی تند و تند بره حموم  :D

[gallery=16]

۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

اولین گشت و گذار

امیر یکشنبه رفته پیش دکتر. آقای دکتر هم معاینه اش کرد و خدا رو شکر همه چیز خوب بود :) برای رسیدن به مطب دکتر هم کلی خیابون ها رو دور زده و نگاه کرده. بالاخره این اولین مسافرتی بوده که بعد از رسیدن به خونه انجام داده دیگه :D

دوشنبه هم رفته پیش آقای انصاری و دعا و اذان و اقامه براش خوندن.

راستی از پریشب امیر داره از وقت آمریکا کم کم میاد به وقت ایران. به خاطر همین هم شبا خیلی خوب و آروم داره می خوابه، فقط هنوز یه کم ساعتش با مامان و باباش و مامان بزرگ ها اختلاف داره!

[gallery=14]

۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

روز هفتم - 16 شهریور 1387

امروز امیر بالاخره شناسنامه اش رو گرفت و جمع کثیری از دوستداران و علاقمندان رو از نگرانی رهایی داد :) آخه تا دیروز همه نگران این بودن که نکنه اسم امیر رو اجازه ندن. بالاخره امروز امیر آقا همه رو از نگرانی نجات داد و یک شناسنامه با کلاس سبز گرفت:



امیر جدیدا موقع خواب، برای اینکه ما حوصله مون سر نره، شکل و قیافه های بامزه در میاره. مثلا دستشو میذاره زیر سرش:



یا برای اینکه موقع خواب آفتاب توی چشمش نخوره، دو تا دستش رو محکم روی صورتش می گیره:



این هم عکس های امروز:

[gallery=13]

۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

روز ششم - 15 شهریور 1387

در اولین جمعه زندگی، امیر آقا که می دونست جمعه تعطیله و میشه دیشبش رو تا صبح بیدار موند، از فرصت استفاده کرد و مامان و بابا و مامان فاطی رو تا صبح بیدار نگه داشت! حالا هم از صبح کلی خوابیده و لابد میخواد نقشه دیشب رو امشب هم اجرا بکنه :(

راستی امروز امیر یه حموم حسابی هم رفت و کلی کیف کرد.

[gallery=12]

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

روز پنجم - 14 شهریور 1387

امروز امیر گواهی ولادتش رو گرفته و شنبه میخواد بره شناسنامه بگیره :)

گواهی ولادت

یه کمی هم چشماش قی کرده و مامانش نگران شده. لابد انقدر که زیر کولر خوابیده سرما خورده دیگه!

[gallery=11]

۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه

روز چهارم - 13 شهریور 1387

دیشب امیر آقا خیلی خوب خوابیده و کمتر سر و صدا کرده.

امروز هم رفته و آزمایش داده (آزمایش غربالگری) و به خاطر همین یه سوزن خورده و 7 تا قطره هم خون داده :(

کلی عکس هم امروز گرفته:

[gallery=10]

راستی، یه فیلم خیلی بامزه هم از امیر آقا موقعی که خوابیده گرفتیم که هنوز آماده نشده (باید از روی miniDV منتقل کنیم). آخه امیر آقا توی خواب، گاهی اوقات چشمک هم میزنه!

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

روز سوم - 12 شهریور 1387

امروز امیر غلت زدن رو یاد گرفته و حالا موقع خوابیدن باید مواظب باشیم که ممکنه به چپ و راست غلت بزنه :)

[gallery=9]

خاله زهرا هم امروز صبح رفته انگلیس و حتما هی تند تند دلش آب میشه چون امیر رو نمیبینه.

۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

پیش به سوی خانه

امیر و مامان آسیه، امروز از بیمارستان اومدن خونه. امیر آقا کلی از صبح سیاحت کرده و خورده و خوابیده.
یه دور کل خونه رو با باباش دور زده، و البته بعدش 2-3 ساعت تخت خوابیده.

راسنی امروز یک عضو بسیار مهم به نام دست رو کشف کرده و متوجه شده انگشتای دست رو میشه خورد؛ البته منظور همون مکیدنه :) از این اتفاق جذاب، باز هم مامان مرضی یک فیلم هیجان انگیز تهیه کرده:



این هم عکسهای امروز:

[Gallery=8]

روز اول

عکس های روز اول امیر رو اینجا ببینید:

[Gallery=7]


ناخن های امیر بلند بوده و در یک فرصت، از غفلت ما استفاده کرده و صورتش رو خط خطی کرده؛ البته نه خیلی زیاد، یه خط کوچولو :)

۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

دهم شهریور یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت

امروز ساعت 9:30 صبح 10 شهریور 1387، 29 شعبان 1429 و 31 آگوست 2008، امیر آقا با سلام و صلوات تشریف آوردن و چشم همه روشن شد :)



پ.ن. این فیلم بسیار هیجان آور با موبایل و توسط مامان بزرگ امیر آقا، مامان مرضی، ضبط و سپس با استفاده از بلوتوث، در اختیار علاقمندان قرار گرفته است ;)